جوان آنلاین: «نابرده رنج گنج میسر نمیشود»، ضربالمثلی است که از قدیمالایام آنها را شنیده و فواید عمل به آن را دیدهایم. «میخواهم قلبم را یک میلیارد تومان بفروشم! این یک میلیاردتومان پول را در بورس از دست دادم و قلبم را یک میلیارد تومان میفروشم؛ چون پسرم آرزوی ازدواج داشت.» وصف حال فردی از روستای مالملا معروف به مال استریت دو سال پس از سقوط بورس در سال ۹۹ است که در آرزوی یک شبه پولدار شدن، همراه دیگر مردان روستایی دامها و ماشینهای کشاورزیشان را فروختند و بعد از تبدیل به ریال وارد بورس کردند. به قول خودشان بالا و پایینشدن، تمام زندگیشان مصادف با بالا و پایین رفتن شاخص کل بود! همان مردمی که بدون دغدغه، زندگیشان با کشاورزی و دامپروری میگذشت. ماجرای کوروش کمپانی، شوک دیگری به بسیاری از کاربران فضای مجازی بود. آنهایی که به خاطر اعتماد به تبلیغات یک شرکت واردکننده گوشی تلفن همراه در فضای مجازی به ادعای فروش آیفون ۲۰میلیونتومانی دندان طمع گرد کردند و مالشان را تباه کردند. این نمونهها نشان میدهد اگرچه این روزها تبوتاب بازار کمی آرام گرفته است، اما این ظرفیت وجود دارد تا بعضی افراد بدون هیچ فعالیت و کسب مهارتی حتی بعضی با سوزاندن دانش و سرمایهشان، تنها به خاطر سود و منفعت بیشتر به دنبال دلالی و واسطهگری، همان بیماری اقتصادی که سبک زندگی ایرانی و اسلامی را تهدید میکند و بسیاری از خانوادهها را دچار آسیب کرده است؛ باشند.
به گفته سیاوش غیبیپور، کارشناس اقتصادی و استاد دانشگاه، شوکی که خانوادهها به لحاظ فرهنگی و نگرانی اقتصادی، بدون برنامه ایجاد میکنند تنها مسیر و قیمت تعادلی را به هم میزنند و درپی این بیتعادلی هم خود و هم جامعه خود را دچار آسیبهای جدی میکنند. غافل از اینکه شغلهای پایداری مثل صنعت، کشاورزی و دامداری علاوه بر تعادل در بازار، برایشان شغلی فنیومهارتی ایجاد میکند و از آنها شخصیتهای ماهر و متبحری میسازد که نه برای یک دوره کوتاه مدت بلکه در دراز مدت میتوانند کسب درآمد داشته باشند. خانوادهها بدانند چیزی که در دنیا حرف اول را میزند مهارت، دانش و آموختههای مفید است نه دلالی و سوداگری.
مشروح گفتگو را پیش رو دارید:
میدانیم بخشی از مردم به دلیل حفظ ارزش نقدینگی خود به خرید ارز، سکه و ... روی میآورند؛ اما خیلیها نگاهشان فقط کسب سود بیشتر ولی بدون زحمت است. دلایل گرایش روز افزون بعضی از مردم به دلالی، خرید و احتکار به امید گرانترشدن چیست؟
ریشه اصلی دلاریزه شدن داراییها، چند سال قبل در کشور آرژانتین شکل گرفت که ریشه در تورم داشت. به طور کلی وقتی تورم ایجاد میشود، انتظار مردم آن است که کالاها در دوره بعد گرانتر شوند و قدرت پول ملی و پول در اختیارشان کاهش یابد به همین دلیل افراد با وجهی که در اختیار دارند ابتدا با احتیاط، ولی با شدت تورم در یک سرعت قابل ملاحظهای، تمام وجوه نقد و سپردهشان را تبدیل به کالا میکنند. کالاها نیز سطوح مختلفی دارند؛ در سطوح پایین به سمت سکه، ارز و با پول کم صاحب کالا میشوند. اما در کشورهایی که اقتصاد با ثباتتری دارند و شتاب تورمی ندارند این وجوه به سمت سهام و بورس میرود. خرید سهام یعنی افزایش سرمایه، برای تولید به همین دلیل وقتی سهامی خریده میشود انگار در زمینه اشتغال دو کارخانه تولید شده است و سرمایه هم افزایش مییابد. در سرمایههای کلان با داراییهای بیشتر نیز تبدیل به املاک ساخته و نساخته میشود. عدهای هم در این مسیر هیچ قدرتی ندارند و تغییراتی ایجاد نمیکنند؛ آنها گروهی هستند که اعتماد به سیستم بانکی میکنند و به سپردهای که دارند دست نمیزنند؛ لذا اگر تورم مهار شود سرعت تبدیل پول داخلی به کالا یا ارز کم میشود.
این نگاه چه تغییر و چالشی در خانوادهها ایجاد میکند؟
گاهی این سودهای کوتاه مدت ممکن است خاص یک دوره محدود باشد و در دورههای بعد دیگر تکرار نشود (نوسانات سال ۹۹) این باعث ایجاد چالشهای اقتصادی و اجتماعی در خانوادهها میشود. چراکه افراد در یک دوره کالایی میخرند و ممکن است در زمان کوتاهی حتی پول سرویس یا تعمیر آن کالا را نداشته باشند! چالشی که به کرات در خانوادهها دیده میشود.
دولتها برای حل این مشکل چه وظیفهای دارند؟
آنها باید با سیاست صحیحی مشکل تورم را حل و آنرا مهار کنند. در ساحت فرهنگی هم رسانهها باید این همافزایی را ایجا کنند تا افراد را به سمت سرمایهگذاری بلند مدت سرمایه در سهام بورس و اوراق ببرند. متأسفانه فرهنگ استفاده از کالاهای عینی در بین بسیاری از مردم زیاد دنبال میشود؛ مثلاً ملکی را میبینند و میخرند ولی آنچه عینی نیست و مجازی است مانند سهام و اوراق را کمتر دنبال میکنند.
در خصوص جایگزینی وجه نقد به یک کالا چه خطری وجود دارد؟
خانوادهها باید بدانند ذات اقتصاد نوسان دارد. در یک برهه صعودی ممکن است به سمت نزولی برود. آن وقت افرادی که تمام ثروتهایشان را به یک کالا تبدیل کردهاند ممکن است با یک رفتار سیاسی و تغییر رفتار تحریمی دچار ضرر شوند. این تغییر موجب آسیبهای بسیار به خانواده میشود.
آیا این آسیب شامل همه سرمایهگذارها میشود یا بین آنها تفاوت وجود دارد؟
قطعاً متفاوت است. کسانیکه قدرت مالی بیشتری دارند و در چند کالا سرمایهگذاری میکنند، وقتی نوسانی اتفاق بیفتد در یک میانگین سود مثبت میبرند ولی خانوادههایی که به دلیل درآمد کم به سمت یک کالا میروند با سقوط قیمت آسیب میبینند و این آسیبها به مسائل اجتماعی و فردی نیز منتهی میشود.
در این زمینه چه توصیهای به خانوادهها دارید؟
یک توصیه اقتصادی مهم و آنکه وقتی تقاضا به سمت یک کالا بیشتر میشود؛ تقاضاهای غیرواقعی و حباب ایجاد میشود در نتیجه قیمتها بالا میرود. بهطور مثال در خرید طلا دو گروه متقاضی داریم که یکی متقاضی واقعی و دیگری غیر واقعی است. همین دسته دوم هستند که مسیر بازار و به تبع آن شرایط مردم عادی را هم تغییر میدهند. در حقیقت کسی که با این هدف پول به بازار تزریق میکند خود و رفتارش را به معنای ربا نزدیک میکند، چراکه ربا یعنی عدهای با آوردن پول در بازار ایجاد تورم کنند و باعث تحریک جامعه شوند.
دلالی در این سالهای اخیر در حوزههای ارز، طلا، خودرو و مسکن بیشتر شده است. شاید از ویژگیهای بارز این حوزهها، نیاز نداشتن به تخصص یا معامله نسبتاً آسان است. از نگاه شما دلالی در این حوزهها چه تأثیرات بدی بر جامعه میگذارد؟
همانطور که اشاره شد؛ چنین فعالیتهایی باعث افزایش تورم میشود و به تبع آن قدرت خرید را کمتر میکند. فرض کنید اگر همه به سمت خرید خودرو بروند خانوادهای که بنا به نیازش میخواهد؛ ماشین بخرد به دلیل تقاضای بالا و بالا رفتن تورم دیگر توان خرید نخواهد داشت. این همان تقاضای کاذب است. حال این تقاضا در ارز باعث میشود، کارخانهای که میخواهد مواد اولیهاش را با ارز وارد کند، نمیتواند و وقتی مواد اولیه وارد نشود آن کالا قیمتش بالا میرود در نهایت این افزایش قیمت به زیان جامعه و خود مردم خواهد بود. در حوزه مسکن تورم دوره طولانیتری دارد به این علت که درجه نقد شدن پول صددرصد است ولی درجه نقدینگی طلا و ارز ضریب کمتری دارد. هرچند پیک تورمی مسکن طولانی است ولی نوسان بازار روی مواد اولیه تأثیر میگذارد، اما این تأثیر هم طولانی و بیش از یکسال است.
در چنین شرایطی تصمیم و رفتار دولتمردان درچه ابعادی مؤثر خواهد بود؟
ثبات برنامهها، دستورالعملها، بخشنامهها و اظهارنظرهای مسئولان قطعاً تأثیرگذار بوده و خواهد بود و در صورت ناهماهنگیها ممکن است یک تعرفه گمرکی به هم بخورد. مثلاً یک بخشنامه بانک مرکزی و نرخ سود ممکن است بازار ثانوی و جانبی مثل سهام را به هم بریزد. این هماهنگی کلان بسیار مؤثر است تا مردم اطمینان خاطر پیدا کنند و حداقل برای یکسال برنامهریزی داشته باشند.
گاهی یکی از دلایل گرایش مردم به دلالی، موانعی است که مردم برای راه اندازی کسبوکار با آنها مواجه میشوند. نظر شما در اینباره چیست؟
به بخش کشاورزی و صنعت اشاره میکنم. متأسفانه حجم خدمات نسبت به کشاورزی و صنعت بسیار گسترده شده است. با نگاهی در اطراف میبینیم از هر ۱۰ نفر، هفتنفر در بخش خدمات و سهنفر در تولید کشاورزی هستند. در بخش بازدهی، مقداری واقعی و مقداری هم بستگی به شرایط دارد؛ به طور مثال اگر دولت برای صنعت، تسهیلات و بازدهی مطلوبی ایجاد کند، بخش خدمات کم میشود و به سمت صنعت میرود. در غیر اینصورت شرایط بازار کار و بازار واقعی قربانی میشود. بنابراین دولت برای کشاورزی و صنعت باید شرایط ایجاد و هزینه پرداخت کند؛ تا بازدهی خوبی دهد و مشوقی برای شرکت مردم در راهاندازی کسبوکار در این حوزهها شوند.
از نتایج خرید و احتکار، افزایش سرمایه راکد و کاهش سرمایه در گردش و مولد است. این فرآیند چه آسیبهایی را درپی خواهد داشت؟
خیلی از این رفتارها برخورد متقابل است. وقتی برای کالایی تقاضا ایجاد میشود؛ قیمت آن کالا بالا میرود و اگر تقاضای کاذب حذف شود قیمت آن معمولی میشود. عرضه و تقاضا باید یک تعادلی داشته باشند. بهطور کلی باید گفت؛ هر شوکی که خانواده به لحاظ فرهنگی و نگرانی اقتصادی بدون برنامه به سمت تقاضا ایجاد میکنند؛ قیمت تعادلی از بین رفته و مسیر تعادلی آن به هم میخورد. یعنی مطالبه بیشتر از تعادل بازار، قیمت واقعی را بالاتر میبرد و با افزایش قیمت در دورههای بعد، این نوسان تعادلی بار دیگر ایجاد میشود و اقتصاد به سمت تعادل نداشتن میرود. اما در شغلهای پایدار مثل صنعت، کشاورزی و دامداری همواره یک تعادلی وجود دارد؛ مشاغلی که میتوانند یک شغل فنی و مهارتی ایجاد کنند و پایدار باشند، شخص را در یک رشته ماهر و متبحر کند تا نه برای زمان کوتاه بلکه در طول زندگی بتواند کسب درآمد کند. این فرد خلاف فرد دلال، حتی در صورت مهاجرت نیز میتواند کار کند. خانوادهها باید بدانند چیزی که در دنیا اهمیت دارد مهارت، دانش و آموختههای مفید است نه دلالی و سوداگری.
به نظر شما راه برون رفت و تغییر این زاویه نگرش چیست؟
ابتدا باید از دولت مطالبه داشت تا بستر کنترل تورم و مهارت آموزی را ایجاد کند. سپس تفکر خانوادهها را به سمت برنامهریزی بلند مدت سوق داد نه کوتاه مدت.